بوی بهار نارنج دردودل با خدای اطلسی ها
| ||
|
خدای خوبم نام تو مرا به بیکرانه های خلقت نا منتهایی ات می برد از آن جا می بینم چه دور وچه نزدیکی حضور تو دریایی بی ساحل است و من قطره ای گم شده در دریای خویش. معبود من مرا در آغوش عشقت جای بده یا زیر قدوم نیلوفریت لگد مال کن. چرا که فقط تو سرور و جان من هستی.پروردگارم در خلوت شب های تنهایی ام به تو می اندیشم که فرا تر از زمان و مکان هستی.وتو را در دل می بینم که به من می نگری بدین سان آرامش تو مرا در بر می گیرد.وبه آرامشی دل پذیر میرسم. نظرات شما عزیزان: |
|